یه روزی روزگاری ، دو تا بچه بسیجی
نمی دونم کجا بود تو «فکه» یا «دوعیجی» تو «فاو» یا «شلمچه»، تو «کرخه» یا «موسیان»
«مهران» یا «دهلران»، تو «تنگه حاجیان»


تو اون گلوله بارون ، کنار هم نشستن
دست توی دست هم ، با هم جناق شکستن
با هم قرار گذاشتن، قدر هم رو بدونن
برای دین بمیرن، برای دین بمونن


با هم قرار گذاشتن که توی زندگیشون
رفیق باشن و لیکن اگر یه روز یکیشون
پرید و از قفس رفت اون یکی کم نیاره
به پای این قرارداد، زندگیشو بذاره


سالها گذشت و اما بسیجی های باهوش
نمی ذاشتن که اون عهد، هرگز بشه فراموش
یه روز یکی از اون دو، یه مهر به اون یکی داد
اون یکی با زرنگی، مهر گرفت و گفت: "یاد "


روز دیگه اون یکی رفت و شقایقی چید
برد و داد به رفیقش ، صورت اونو بوسید
گل رو گرفت و گفتش: "بسیجی دست مریزاد "
قربون دستت داداش گل رو گرفت و گفت: "یاد "


عکسهای یادگاری ، جورابهای مردونه
سربندهای رنگارنگ ، انگشتری و شونه
این می داد به اون یکی ، اون یکی به این می داد
ولی هر کی می گرفت ، می خندیدو می گفت: "یاد "


هی روزها و هفته ها از پی هم می گذشت
تا که یه روزی صدایی اینطور پیچید توی دشت
یکی نعره می کشید: "عراقیها اومدن
ماسکها تون بذارین که شیمیایی زدن "


از اون دو تا یکیشون در صندوقشو گشود
ماسک خودش بود ولی ماسک رفیقش نبود
دستشو برد تو صندوق ، ماسک گازشو برداشت
پرید، روی صورت دوست قدیمی گذاشت


همسنگر قدیمش ،دست اونو گرفتش
هل داد به سمت خودش، نعره کشید و گفتش:
"چرا می خوای ماسکتو رو صورتم بذاری؟
بذار که من بپرم تو دو تا دختر داری "


ولی اون اینجوری گفت: "تو رو به جان امام
حرف منو قبول کن، نگو ماسک رو نمی خوام "
زد زیر گریه و گفت: اسم امام نبر
ماسکو رو صورت بذار ، آبرو ما رو بخر


زد زیر گوشش و گفت: کشکی قسم نخوردم
بچه چرا حالیت نیست؟ اسم امام رو بردم
اون یکی با گریه گفت: فقط برای امام!
ولی بدون بعد تو ، زندگی رو نمی خوام!


ماسکو رفیقش گرفت، گاز توی سنگر اومد
وقتی می خواست بپره، رفیقشو بغل زد
لحضه های آخرین، وقتی میرفتش از هوش
خندید و گفت: برادر "یادم ترا فراموش "


آهای آهای برادر ، گوش بده با تو هستم
یادت میاد یه روزی باهات جناق شکستم
تویی که روز مرگیت ، توی خونه نشونده
تویی که بعد چند سال هیچی یادت نمونده

عکسهای یادگاری ، جورابهای مردونه
سربندهای رنگارنگ ، انگشتری و شونه
هر چی رو بهت میدم ، روی زمین می ندازی
میگی همه اش دروغ بود "یاد " نمی گی، می بازی